کافه باکارا

یک گپ خودمونی...!

کافه باکارا

یک گپ خودمونی...!

باکارا ( baccara )
در کنار معانی مختلفی که دارد
نام یک از رقم های گل رز هم است که برایم دوست داشتنی اش کرده است!
آن هم یک گل رز زرشکی رنگ و مخملی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خرید» ثبت شده است

خرید

چهارشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
اسفند ماه سال گذشته با مامانم به خیابان رفتیم تا برایشان خرید عید کنیم ، بعد از دو ساعت خیابان گردی ، خرید ها را انجام دادیم و در نزدیکی خانه بودیم که در تاکسی  به خودم آمدم و دیدم که پلاستیک های خرید در دستم نیست !
فکر کردم  لابد دست مامان است ، نگاه کردم چیزی هم دست ایشون نبود ، یک دفعه گفتم : هیـــــــــن... !!! پلاستیکا کو ؟؟؟
به همین راحتی خرید ها را جاگذاشته بودم .
مامان را راهی خونه کردم و  دوباره برگشتم و تک تک مغازه هایی که در آن خیابان قدم زده بودیم را پرس جو کردم، ولی خبری نبود.
حدس میزدم که  خرید ها را در آخرین مغازه جا گذاشته باشم ،اما آنجا هم نبود !
می دانستم دست خالی به خونه برگردم مامان اول برای من ناراحت میشد که چرا از این سن انقدر حواس پرت هستم و وقتی پیر بشوم میخواهم چکار کنم و بعد برای دوره ی پیریِ غم انگیزِ بچه اش غصه می خورد ، بعد از آن هم غصه می خورد که حتما پولش مشکل داشته و لابد در دوران کاری اش نفهمیده و کاری کرده است که پولش ایراد داشته است ، بعد غصه می خورد برای من که مجبور شده ام دوباره همه ی مسیر را به خاطر او برگردم و حتما کلی خسته شده ام و کاش از اول خودش پلاستیک ها را گرفته بود تا این طوری نمیشدو من اذیت نمی شدم ...
من همه ی این صحبت ها را پیش بینی میکردم و این پروسه ی نگرانی های تمام نشدنی مادرم را در مسائل ریز و درشت  حفظ بودم .
برای همین دوباره به تک تک مغازه های قبلی مراجعه کردم و خرید های قبلی را دوباره خریدم و با ظاهری خندان به خونه رفتم و پلاستیک ها را به مامان دادم ،هرچند ماجرا به خوبی تمام شد ولی هرگز نفهمیدم  پولی را که برای خرید گذاشتم ، دلیل بر حواس پرتی خودم بدانم یا دلیل بر این که به قول مامان پولم ایرادی داشته است ...؟!



  • ۹ نظر
  • ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۳۰
  • باکارا