زمانی برای کرگردن بودن !

گاهی اوقات با مسائل و مشکلاتی روبرو می شوی که انگار فقط واسه ی خودِ خودت ساخته شده و  راه حلی جز صبوری و تحمل کردن نداره ... این جور وقت ها و در این روزهای سخت همچون شوالیه ای که کلاهخود فلزی روی سرش میکشه و آماده نبرد میشه ،  کلاهخود کرگردنی اعلایم را میگذارم روی سرم و با مشکلات دور هم شکلات داغ میخوریم ...

................

پی نوشت :

1-این آقایی که سر کرگردن را در فتوشاپ به جای سرش گذاشتم خیلی خوش شانس بوده است که از بین هزاران عکس گوگل انتخابش کردم!!

2- راه حل شما برای تحمل مشکلاتی که خدا براتون اختصاصی طراحی کرده چیه؟

قدردانی عاشقانه

 

 

خواهرم میگوید من عاشق اون لحظه ای هستم  که  وقتی غذایی  که درست کرده ام را میخوری ، مانند فیلم ها چشمانت را میبندی و با حظ فراوان میگویی : هوووم ! فوق العاده است ،مثل همیشه معرکه است ... آنقدر این صحنه را دوست دارم و خستگی از تنم میرود که دوست دارم همانجا بلند شوم و یک غذای مورد علاقه دیگر تو را درست کنم !

یک راه حل نفرت انگیز برای حسادت

همه ما اهداف وآرزوهای ریز و درشت زیادی داریم که برای رسیدن به اونها تلاش می کنیم عوض کردن خونه ،ترفیع رتبه،داشتن همسر خوب ، سفر خارجی ، ماشین آخرین مدل،  بچه های زرنگ و باهوش  و غیره که به بعضی ها می رسیم اما همیشه زندگی مطابق با دل ما پیش نمی رود.

ممکن است من نوعی در آرزوی یک سفر به خارج از شهر باشم ولی میبینم کسی رو که امروز صبحانه را دوبی میخورد ، ناهارش را فرانسه ، برای شام هم هنوز تصمیم نگرفته کجا برود !

ممکن است در آرزوی داشتن یک همسر خوب باشم و میدانم حالا حالاها به آن نمیرسم ولی در کنارم کسی هست که به فکر گرفتن زن سومه !!

ممکن است خودم رو به یک ضریح مطهر گره زده باشم ‌! که خدا بهم بچه بده و خدا هم بر اساس حکمتش عطا نمی کنه ولی تلویزیون با زنی که شش قلو بدنیا آورده است مصاحبه می کند !!

ممکن است ...

در این مواقع انگار خار در قلب آدم فرو می کنند... از طرفمان متنفر میشویم... اگه مراقب نباشیم این حس تلخ مثل خوره تمام وجودمان

را پر خواهد کرد و کم کم برای خنک کردن دل آتش گرفته و داشتن آرامش به فکر چاره میفتیم که اغلب این راه به مسخره کردن ، توهین ، تحقیر ، تهمت و غیبت از طرف  منتهی می شود.

ولی بعد از همه این رفتار ها باز هم روانمون از دست طرف در عذابه، تپش قلب میگیریم ، فشارخونمون بالا  ...

حوصله ای داری ؟!!

مخاطب تو در خانه اش خوش و خرم نشسته است و از زندگی اش لذت میبرد و اصلا هم به تو فکر نمی کند ولی تو  شبانه روز نشسته ای و بهش فکرمیکنی ،حرص میخوری  و برایش برنامه می چینی؟؟

آیا مخاطب تو آنقدر مهم است که به خاطرش  آرامش را از خودت دریغ کنی؟

بهتر نیست از اول سرچشمه این همه بدبختی و عذاب را در وجودمان خشک کنیم؟

اینجا یک تجربه شخصی و نفرت انگیز برایتان می گویم که با همه نفرت انگیز بودنش یک نتیجه شیرین دارد ،شیرینی آن در واقع آرامش روحتان است و واقعا نتیجه صد در صد خواهید دید، شک نکنید.

پدربزرگ !

                                                               عکس تزئینی 
 

پدربزرگم ضعف بینایی دارد ، چند وقت قبل روی زمین نشسته بود و در حالی که دستانش را روی زمین برای پیداکردن چیزی روی فرش می کشید

گفت :دندونم رو نمیدونم کجا گذاشتم ! هرچی می گردم نیست ، شاید از دستم افتاده...اینو گفت و دوباره به کارش ادامه داد ... ماهم مشغول گشتن می شویم !

مامان می پرسه:  پدرجان شما مگه همیشه شبها دندونتون رو تو ظرف کنار تختتون نبود ؟ شاید اصلا صبح یادتون رفته بردارین و هنوز همونجاست؟

میگوید نه اونجا نیست ، یادم نمیاد چیکارش کردم  ؟ و حالا این دفعه داخل کمد لباسش را می گردد ! من هم زیر تخت را می گردم ...

مامانم دوباره می پرسد پدرجان شاید تو دستشویی واسه مسواک زدن برداشتین و همونجا جاگذاشتین ؟ اینبار من راهم را به دستشویی کج میکنم تا آنجا را چک کنم !

پدر بزرگم  جواب داد : نه باباجان  الان از  اونجا ...

 هنوز حرفش تمام نشده بود که ناگهان مامان با صدای بلندی گفت : هیییییننن ! پدرجان شما دندونتون  که سرجاش توی دهنتونه !!! 

 

:)