مرد قد بلند
مرد قد بلند ، شتاب صفر تا صد اوج عصبانیتش فقط 3 ثانیه بود و در اون لحظه نباید جیکمون درمیومد ...در همه ی کارهاش عجله وشتاب داشت و همیشه ی خدا صدای فریاد و داد وبیدادش با کارگرهای خط تولید به خاطر خطاهاشون بلند بود و تا چند اتاق آنطرف تر از واحد ما شنیده میشد .
مرد قدبلند و بد اخلاق ،وقتی که پشت میزش مشغول کار بود مدام یک پاشو تکون میداد و در در هوای سرد پاییزی پنجره رو باز می کرد و با یک بلوز تابستانی در اتاق میگشت و آنقدر سرگرم کار بود که از ناهارش عقب میفتاد و معمولا بعد ازما ناهارش رو میخورد ، اونم وقتی که ما بعد از تایم ناهار و استراحت پشت میز هامون نشسته بودیم و کار میکردیم .
به محض این که درب ظرف غذاش رو باز میکرد ، انگار به جای بوی غذا ، بوی عشق در فضای اتاق آکنده میشد ... بوی عشق زنی که کاملا معلوم بود زمان زیادی رو برای تهیه غذای شوهرش صرف کرده و حتی از ماست و سالاد هم در کنار غذا غافل نبوده ...
مرد قدبلند و بداخلاق و گرمایی ، این طور وقت هامثل یک بره مظلوم و معصوم میشد ! تلفن هاش رو با آرامش بیشتری جواب میداد و حتی دیگه پاشو تکون نمی داد...
انگار همسرش از راه دور هم بلد بود که مردش رو مثل یک مسکن قوی آروم کنه ، حتی برای چند لحظه ...
در آخر ، این عصبانیت های نابهنگام و انفجاریش کار دستش داد و امروز بعد از یک دعوای اساسی با مدیر کارخونه ، استعفا داد و رفت .
مرد قد بلند و بداخلاق و گرمایی و چشم پاک که همیشه حلقه ی دست چپش بدجور خودنمایی میکرد ، دیگه از فردا نمیاد ولی من از الان دلتنگ بوی غذاهای عاشقانه ی همسرش هستم ...
- ۹۳/۰۸/۲۴